پاسخ ده به نگاهی که زبان من و توست!
شمع مي سوزد و پروانه به دورش نگران ما که می سوزیم و پروانه نداریم چه کنیم
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفتگفت ای عاشق ديوانه فراموش شویسوخت پروانه ولی خوب جوابش را دادگفت طولی نکشد تو نيز خاموش شوی
جواب من نداد آن شوخ و میداند که شمع آخر به خاموشی زسر وامیکند پروانه ی خود را
عشق یکرنگی تقاضا میکند این روشن است ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
سرزنش هرگز مکن در عاشقی پروانه را صحبت از عقل و خرد جانا مکن دیوانه را
سوخت پروانه اگر . زاتش جانانه بسوخت شمع را بود چه بر سر؟ که چو پروانه بسوخت؟
حالت سوخته را سوخته دل داند وبس شمع دانست که جان کندن پروانه ز چیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
طریق عشق زپروانه میتوان آموخت که سوخت جان عزیزو خموش رفت و گذشت
ز خون ناحق پروانه شمع چون میسوخت به گریه گفت که عاشق کشی گنه دارد
پروانه زمشتاقی . بر شمع فکند آتش آری دل مشتاقان سوز و شرری دارد
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر برد
ای دل این عمر که چون باد صبا میگذرد مگذران بی می و مطرب که خدا میگذرد
در شب هجر تو شرمنده ی احسانم کرد دیده . از بس گهر اشک به دامانم کردسرگذشت شب هجران تو گفتم باشمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
وفای شمع را نازم که بعداز سوختن . هردم به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
شمع رخسار تورا آفت جان ساخته اند جان صد دل شده . پروانه ی آن ساخته اند
آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
گر شمع را زشعله رهائیست آرزو آتش چرا به خرمن پروانه میزنند
پروانه عاشقست که پروا نمیکند هر عاقلی ز آتش سوزان حذر کند
خواستم سوز دل خویش بگویم باشمع داشت او خود به زبان . آنچه مرا در دل بود
تازه بازم بلدم تو این سایته هم کلی دیگه داره اما خب چون صاحب بلاگ فحش میده دیگه بقیشو نمیزارم
بهله این هم روشیه برای زیاد کردن کامنت های یه بلاگ.گلستان بدم خدمتتون؟!!البته شخصا با دیوان شمس بیشتر حال می کنم
شعر استاد فاضل رو یاد آوردبر من به چشم کشت عشقت نظر کن پروانه های مرده با هم فرق دارند !پروانه از بی تابی شمع که میسوزه نه به خاط گرمای شعلش !
تو قاب شب خط می کشم به قلب فردا می زنم
سلام گلمكي دل سنگ نو را آه به هم مي ريزد؟!دلمان گرفت اما انگار كه هيچ كس...
شمع مي سوزد و پروانه به دورش نگران
پاسخ دادنحذفما که می سوزیم و پروانه نداریم چه کنیم
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت
پاسخ دادنحذفگفت ای عاشق ديوانه فراموش شوی
سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد
گفت طولی نکشد تو نيز خاموش شوی
جواب من نداد آن شوخ و میداند که شمع آخر به خاموشی زسر وامیکند پروانه ی خود را
پاسخ دادنحذفعشق یکرنگی تقاضا میکند این روشن است ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
پاسخ دادنحذفسرزنش هرگز مکن در عاشقی پروانه را صحبت از عقل و خرد جانا مکن دیوانه را
پاسخ دادنحذفسوخت پروانه اگر . زاتش جانانه بسوخت شمع را بود چه بر سر؟ که چو پروانه بسوخت؟
پاسخ دادنحذفحالت سوخته را سوخته دل داند وبس شمع دانست که جان کندن پروانه ز چیست
پاسخ دادنحذفعشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
پاسخ دادنحذفطریق عشق زپروانه میتوان آموخت که سوخت جان عزیزو خموش رفت و گذشت
پاسخ دادنحذفز خون ناحق پروانه شمع چون میسوخت به گریه گفت که عاشق کشی گنه دارد
پاسخ دادنحذفپروانه زمشتاقی . بر شمع فکند آتش آری دل مشتاقان سوز و شرری دارد
پاسخ دادنحذفدیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر برد
پاسخ دادنحذفای دل این عمر که چون باد صبا میگذرد مگذران بی می و مطرب که خدا میگذرد
پاسخ دادنحذفدر شب هجر تو شرمنده ی احسانم کرد دیده . از بس گهر اشک به دامانم کرد
پاسخ دادنحذفسرگذشت شب هجران تو گفتم باشمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
وفای شمع را نازم که بعداز سوختن . هردم به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
پاسخ دادنحذفشمع رخسار تورا آفت جان ساخته اند جان صد دل شده . پروانه ی آن ساخته اند
پاسخ دادنحذفآتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
پاسخ دادنحذفگر شمع را زشعله رهائیست آرزو آتش چرا به خرمن پروانه میزنند
پاسخ دادنحذفپروانه عاشقست که پروا نمیکند هر عاقلی ز آتش سوزان حذر کند
پاسخ دادنحذفخواستم سوز دل خویش بگویم باشمع داشت او خود به زبان . آنچه مرا در دل بود
پاسخ دادنحذفتازه بازم بلدم تو این سایته هم کلی دیگه داره اما خب چون صاحب بلاگ فحش میده دیگه بقیشو نمیزارم
پاسخ دادنحذفبهله این هم روشیه برای زیاد کردن کامنت های یه بلاگ.
پاسخ دادنحذفگلستان بدم خدمتتون؟!!
البته شخصا با دیوان شمس بیشتر حال می کنم
شعر استاد فاضل رو یاد آورد
پاسخ دادنحذفبر من به چشم کشت عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند !
پروانه از بی تابی شمع که میسوزه نه به خاط گرمای شعلش !
تو قاب شب خط می کشم به قلب فردا می زنم
پاسخ دادنحذفسلام گلم
پاسخ دادنحذفكي دل سنگ نو را آه به هم مي ريزد؟!
دلمان گرفت اما انگار كه هيچ كس...