۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه
چی کار کردی که تونستم با چشمای تو جادو شم!
* نرنجی از دلم ، یه وقتایی اگه سردم
آخه این باره غم گاهی زیادی میشه رو دوشم!
تو این حالم رو می فهمی،همین که باشی آرومم!
نرو از پیش من حتی اگه حس کردی خاموشم!
...
* رضا صادقی
پ:ن:
* یه خورده آرومم کن!
...
*بعد از مدت ها ، سلام
و خداحافظ !
۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سهشنبه
ناامیدی حرف ِ مفته!من هوای تو ر ُ دارم!
اگر سکوت ِ این گستره ی بی ستاره مجالی دهد،
می خواهم بگویم : سلام!
اگر دلواپسی ِ آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
می خواهم از بی پناهی ِ پروانه ها برایت بگویم!
از کوچه های بی چراغ!
از این حصار ِ هر ور ِ دیوار!
کم کم این حکایت ِ دیده و دل،
که ورد ِ زبان ِ کوچه نشینان است،باورم شده بود!
باورم شده بود،که دیگر صدای تو را در سکوت ِ تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر ِ سفید،به گوشت نمی رسید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
آخر این رسم و روال ِ رفاقت است،که در نیمه راه ِ رؤیا رهایم کنی؟
می دانم!
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار ِ آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان ِ دستم بیشتر نیست!
...
* یغما
۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه
خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفا!
۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه
دیریست قلب من از عاشقی سیر است!
* سروده ی یغما که؛
۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه
من ماه میبینم هنوز، این کور سوی روشنو!
کدام ساعت سعدی
سپیده ی سحری را
- صعود صبح سخی را
به چشم غوطه ورم درسرشک
- خواهم دید؟!
"ح. مصدق"
×× تا اطلاع ثانوی به روز نخواهد شد!!!!
۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه
می ترسم! می فهمی؟!
می ترسم از این نسیم بی پروا!
ترس شب تیره و ره دراز و من حیران
فانوس گرفته او به راه من
بر شعله ی بی شکیب فانوسش
وحشت زده می دود نگاه من....
دعایم کنید!
بیا و عبور کن از این پل تماشایی!
۱۳۸۹ دی ۱۴, سهشنبه
جای خالی!
نه این که بی تو نخندم!
نه!
اما به خدا تمام این خنده های خام بی خیال
به یک تبسم کوتاه دیدار چهارشنبه ها نمی ارزد!
به تبسم ساعت نه صبح
یا دقیق تر بگویم
نه و بیست دقیقه ی صبح
حالا اگر بانگ بیست و بهانه ی ساعت در ازدحام واژه و وزن موازی نمی گنجد
گناهش به گردن تو،
که من و این دل درمانده را
چشم در طنین تبسم می گذاشتی.
حالا هنوز
نه صبح چهارشنبه ها که می شود
دل به دامنه رویا می دهم
و تورا می بینم،
که با لباسی به رنگ بنفشه های بنفش
به سمت پسکوچه های پرسه و پروانه می روی!
نه اینکه بی تو نمی خندم
نه !
اما به نیامدن همیشه نگاهت قسم
تمام خطوط این خنده های خواب آلود
با رگبار گریه های شبانه
از رخساره خسته و خیسم
پاک می شوند ...
* نوشته: یغما گلرویی
× روز چهارشنبه جنون درد بی کسی...
×خیالش شیرینه ، اما نبودنش درده! دعا کنید برای آرامش روح پدربزرگم!